محل تبلیغات شما
امروز یکی از ناراحت کننده ترین روزهای عمر من هست دیشب ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدیم مامانم گوشی برداشت بابام بود گوشی تو دست مامانم خشک شده با سختی حرف زد گفت خدا رحمتش کنه بابام حالش خوب نبود گوشی قطع کرد رنگ به روی مادرم نمونده بود گفت مادربزرگ فوت کرده

آهسن آلماز به نام یاندیردین قلبیمی 

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم...

زیبای منی...

گوشی ,خدا ,هم ,ساعت ,هست ,بابام ,ما گریه ,همه ما ,۴ همه ,ساعت ۴ ,گریه میکردیم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی علی سربخشی